پارت : ۵۶

کیم یوری ۲ فوریه ۲۰۲۳ ، ساعت ۰۵:۰۱

زیرزمین فلزی، با دیوارهای فولاد مات و نورهای سفید صنعتی،
شبیه یه آزمایشگاه جنون‌آمیز بود.
میز وسط،
با نقشه‌هایی که مثل زخم روی سطحش پخش شده بودن،
و صندلی‌هایی که حالا دیگه فقط جای نشستن نبود ،
جای تصمیم بودن، جای سقوط، جای قدرت.

یوری، با کت بلند و موهای جمع‌شده،
ایستاده بود.
نه از روی تردید،
از روی تسلط.

تهیونگ، کنار میز،
با نگاهی که انگار داشت یوری رو می‌بلعید،
ولی نمی‌تونست چیزی بگه.

یوری، نفس کشید.
آروم،
ولی انگار هر نفس، یه انفجار بود.

+نقشه رو گوش کنید.
نه برای تحلیل،
برای اجرا.
چون این نقشه،
جایی برای اشتباه نداره.

همه ساکت بودن.
حتی جونگ‌کوک،
حتی نامجون،
حتی تهیونگ.

یوری، با صدایی که مثل یخ بود، گفت:


+من، از لحظه‌ی ورود،
از تهیونگ جدا می‌شم.
می‌رم سمت تام آبرامز.
نه برای سلام،
برای نفوذ.

+باید کاری کنم که تام،
از فکر اموالش جدا بشه.
فقط توی لحظه زندگی کنه.
فقط منو ببینه.
فقط صدای منو بشنوه.

+با لاس،
با شوخی،
با لمس‌های کنترل‌شده،
با یه رقص وسط صحنه،
کاری می‌کنم که متحیر بشه.
و همون لحظه،
ساعت هوشمندش رو می‌دزدم.

+بدون ساعت،
هیچ پیامی نمی‌رسه.
هیچ هشداری نمیاد.
و بادیگاردهاش،
ازش دور می‌شن.

+تهیونگ،
تو توی مراسم می‌مونی.
توی یه گوشه.
با گوشی رمزگذاری‌شده،
اطلاعات لحظه‌ای رو کنترل می‌کنی.
نه برای دخالت،
برای هماهنگی.

+ جونگ‌کوک،
افرادش رو توی آمریکا جمع می‌کنه.
مجهز به اسلحه.
آماده برای پشتیبانی.
نه برای جنگ،
برای سکوت.

+هوسوک،
درهای ورودی،
بی‌سیم‌ها،
سیستم امنیتی،
همه رو هک می‌کنه.
و یه پیام جعلی می‌فرسته:
یه باستان‌شناس داره میاد،
با یه کوزه‌ی خاص از آسیا.

+جین،
با یه کوزه‌ی الکی،
وارد عمارت می‌شه.
جونگ‌کوک،
نقش بادیگاردش رو بازی می‌کنه.

+اونجا،
مکان دقیق نگهبان‌ها،
تعدادشون،
زاویه‌ی دیدشون،
همه لو می‌ره.
تک‌تیراندازهایی که من آماده کردم،
با صداخفه‌کن،
نگهبان‌ها رو حذف می‌کنن.
بی‌صدا.
بی‌رد.

+ با حذف نگهبان‌ها،
فقط خدمتکارها می‌مونن.
افراد مورد اعتمادمون،
وارد می‌شن.
چشم و گوش خدمتکارها بسته می‌شه.
اسلحه روی سرشون.
هیچ حرکت اضافی.

+هوسوک،
در پارکینگ رو هک می‌کنه.
گاوصندوق داخل خونه رو هم.
بدون صدا،
بدون هشدار .

+جیمین،
پشت فرمون می‌شینه.
ماشین رو تا بندر می‌بره.
جی‌پی‌اس رو چک می‌کنه.
اگه وصل بود،
هوسوک از کار می‌ندازتش.
ماشین،
از طریق مرزهای آبی،
با کشتی یونگی،
می‌ره اسپانیا.
تحویل خریدار.
پول دریافت.
بازگشت.

+ نامجون،
میره سراغ واکسن‌ها.
چک می‌کنه.
بارگیری با احتیاط.
انتقال به جای امن.
تا یونگی برگرده،
و قاچاقی بار کنه.

+جونگ‌کوک و جین،
الماس رو کش می‌رن.
یه نامه می‌ذارن:
‘الماس‌ت باهات قهر کرده.
ما بردیمش دور دور.’

+همه دستکش می‌زنن.
هیچ اثر انگشتی.
جونگ‌کوک و جین،
با میکاپ و تغییر چهره،
غیرقابل شناسایی.

+ منو و تهیونگ،
بعد از پایان مراسم،
از اونجا می‌زنیم بیرون.
میایم پیشتون.
و اگه آبرامز،
بویی برد،
هیچ نفوذی نداره.
نه مافیاست،
نه قدرت داره.
فقط یه بچه‌پولدار،
با پز بی‌پشتوانه.


صدای پیام گوشی یوری ،
مثل شلیک گلوله توی سکوت بود.
نقشه‌ی کامل عمارت،
انباری،
خوب و بدش،
توی صدم ثانیه رسید.

همه،
با تعجب،
با احترام،
با سکوت،
تأیید کردن.

همه،
جز تهیونگ.

تهیونگ،
با صدایی که لرزش داشت، گفت:
ــ تو...
قراره با اون مرد بخندی؟
برقصی؟
لمسش کنی؟
حتی اگه نقشه باشه،
من... نمی‌تونم ببینمش.

نامجون گفت:
ـ «تهیونگ،
این نقشه،
بی‌نقصه.
و یوری،
تنها کسیه که می‌تونه اجراش کنه.»

جونگ‌کوک گفت:
ـ «اگه احساساتت،
نقشه رو خراب کنه،
ما همه می‌سوزیم.»

تهیونگ،
ساکت شد.
نه از روی رضایت،
از روی تسلیم.

و ساعت،
۶ صبح.
نور خورشید،
از لای دریچه‌ی فلزی،
افتاد روی صورت یوری.

و اون لحظه،
شروع شد.
دیدگاه ها (۱۸)

پارت : ۵۷

پارت : ۵۸

پارت : ۵۵

پارت : ۵۴

black flower(p,224)

پارت : ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط